کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

هلو

علایق دخملی

عزیزم امروز فکر کردم این پست رو بذارم و علایقت رو تو این سن بنویسم تا بعدها بدونی که تو 6 سالگیت چه چیزهایی رو دوست داشتی. خب اول از همه میرسیم به تفریحات که مهمترینشون نقاشی و تلوزیون و البته شطرنج هست. شبکه مورد علاقه : جم جونیور و نقاشی با کامپیوتر کتاب مورد علاقه : کلا کتابای ترسناک خوراکی مورد علاقه: ژله و بستنی( خب معلومه) ساز مورد علاقه : گیتار و پیانو یه وقت فکر نکنید بلد گیتار بزنه ها الکی فقط با سیما بازی میکنه بازی مورد علاقه : باربی بازی و عروسک بازی(بازی مورد علاقه همه دخترا عجب حرف مهمی رو زدم )   از چیزی که بد...
29 تير 1394

بچه داری به سبک جدید

قدیما مامانا بچه هاشونو بغل میکردند بوسش میکردند بهش شیر میدادند باهاش بازی میکردند براش چیزی میخریدند میخوابوندنشون و خلاصه کلی چیز دیگه                                       اما این کیمیا خانم ما به روش مدرن بچه داری میکنه و تمااااام کاراشم به روش مدرن انجام میده. میخوای بدونی که اون بچه کیه و بچه داری به سبک مدرن چیه؟ پس بیا ادامه مطلب.....   بعله! اون بچه پو و بازی پو هم بچه داری مدرنه . فحشم ندینا خب اخه مگه قدیما این مدل بچه داری بود...
29 تير 1394

تابستونه..... تابستون

آ مده فصل تابستان با خورشید فروزان تیر و مرداد،شهریور می آیند با تابستان تابستان گرمِ گرم است آفتابش داغ و سوزان اما من دوستش دارم چون تعطیل است دبستان تابستان فصل کوشش تابستان فصل کار است بر شاخه ی درختان میوه های آبدار است میوه ی آ بدار و شیرین نعمت پروردگاراست                                        ...
24 تير 1394

4 و5 تیر

هر سال ماه رمضونا ما دوره داریم هر سری دعوتی یکی واسه افطار و امروزم عمه طیبه مهمونی داشت.مارو برد ابرده.شما اومدید دنبال ما و با هم رفتیم رستوران اطلس طلایی.ساعت 8 و نیم رسیدیم و حلیم و نون پنیر و سوپ و اینطور پیزا خوردیم و تاساعت 10 -10 ونیم نشستیم. هوا اونجا نسبت به توی شهر خیلی خنکتر بود که شما ژاکت تنت کردی البته خیلی هم سرد نبود ولی اخه شما سرما خورده بودی و هی عطسه میکردی. دیدی وسایل بازی و تاب اونطور چیزا داره و گفتی ببرمت اونجا بازی کنی .چندتا بچه هم روی تاب بودند شما هم رفتی کنارشون نشستی.تقریبا هم سن خودت بودند سعی کردی باهاشون دوست بشی ویکم باهاشون حرف زدی ولی ماشاا... انقدر باادب بود...
16 تير 1394

اینروزا

از وقتی از مسافرت برگشتید مشغول جمع و جور کردن دور و بر و باز کردن چمدونا هستید.دیشبم یعنی 1 تیر اومدی خونه ما و شبم موندی.کلی رقصیدی با تلوزیون و بعد هم کنار هم خوابیدیم.صبح با هم صبحونه خوردیم و منم با بابام رفتم مدرسه ام تا پرونده ام رو بگیرم و برای سال دیگه مدرسه جدیدم ثبت نام کنم(امسال میرم هفتم) راستی من مدرسه تیزهوشان قبول شدم!هورااا خلاصه وقتی برگشتم کلی باهم بازی کردیم و برات کتابهای ترسناکخوندم و بعدشم ناهار. راستی این باباسفنجی رو باهم درست کردیم الانم گذاشتیم خشک بشه عشق کتاب ترسناکی موقع ناهار کلی زیتون خوردی این نمونه اصلی: ...
11 تير 1394

مسافرت به شمال

عزیزم 20 تا 29 خرداد اگر اشتباه نکنم شما و مامان و بابات رفتید شمال و شهر بابلسر.خیلی بهت خوش گذشته چند تا دوست پیدا کردی اسب سواری کردی توی دریا مار دیدی و خیلی چیزای دیگه که باعث شده بهت خوش بگذره. بابات هم توی واتس اپ چندتا عکس فرستاد منم میذارمشون تا یادگاری بشه برات و بعدها که نگاهشون میکنی یاد خاطرات خوبت بیافتی . شما و بابات   ...
3 تير 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هلو می باشد